eshgolane
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 / 5 / 1391برچسب:, توسط haleh |

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جانم السش کرده بود

گفت:یا رب از چه خارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

خسته ام زین عشق دل خونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو من نیستم

گفت:ای دیوانه زیباست منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

شاید امشب سوزش این رخ هارا کم کنی

آه...باران من سرا پای وجودم آتش است

پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

این هم از یک عمر مستی کردنم

سالها شبنم پرستی کردنم

ای دلم زهر جدایی را بخور

چوب عمری با وفایی را بخور

ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت

خنده ای بر خاطراتت کردو رفت

من که گفتم این بهار افسردنیست

من که گفتم این پرستو رفتنیست

آه...عجب کاری به دستم داد دل

هم شکست،هم شکستم داد ﺩﻝ!!!!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.